loading...

حسن کاشی

نوشته های پسرکی که میان کلمات کتاب‌ها و کدها زندگی می‌کند

بازدید : 8
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 4:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حسن کاشی

آدم گاهی بی‌حوصله است، روز‌های مزخرف را پشت سر هم می‌گذراند، خودش را گم می‌کند، دل و دماغ ندارد، مانند موتور ماشینی که تِق‌تِق می‌کند، به زور راه می‌رود، نمی‌دانم، شاید هم اصلا نتواند راه برود؛
مانند پیکان پدربزرگ، بماند کنج گاراژ، و وقتی بخواهی استارتش را بزنی، صدای تِق‌تق‌ش گوش عالم را کر می‌کند اما پدربزرگ خوب می‌تواند با تبحر خاصش پیکان قدیمی‌اش را دوباره رو به راه کند، آن را بلداست، می‌فهمد مشکل از کجاست، با آچار به جانش می‌افتد تا رو به راهش کند، گاهی هم پیکانش دوست ندارد روشن شود، همانطور مغموم بماند، اما خب پیکانش را دوست دارد، نمی‌تواند او را این‌گونه گوشۀ گاراژ ببیند، پس درستش می‌کرد، آخر سر پیکان هم خوشحال می‌شود.
آدمی‌نیز چنین است، ناخوش‌احوالی‌هایش را شاید انسان‌های نزدیک و دور، آشنا و غریبه، همسایه‌های چند کوچه بالاتر بشنوند و بخواهند دستی برسانند و کمکش کنند، مانند یک انسان ناشی که موتور ماشین را به خوبی پیاده می‌کند اما نمی‌تواند مثل روز اول تنظیمش کند، تعمیرکار واقعی کسی است که می‌داند مشکل از کجاست و راه حل چیست، می‌افتد به جانت تا حالت را خوب کند. تعمیرکار واژۀ خوبی نیست، یک واژۀ خوبی باید باشد تا اینجور آدم‌ها را متمایز کند و اوج مهارتشان را برساند، شاید واژۀ «رفیق»درخورشان باشد.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 802
  • بازدید سال : 1244
  • بازدید کلی : 74341
  • کدهای اختصاصی